نامه های سرگشاده به یک حسن!

خیلی خطرناکه حسن!

نامه های سرگشاده به یک حسن!

خیلی خطرناکه حسن!

پسر نوح

خیلی وقت بود که تصمیم گرفته بودم واسه تکمیل پرونده دانشگاهم برگردم اهواز  که امروز از خواب که بیدار شدم گفتم امروز دییگه هر جوری شده میرم  ! به مادرم گفتم "امروزمیواخم برماهواز"  ،

 با تعجب کفت "واقعا ؟ " 

کفتم "  آره دیگه پس کی برم!"

 گفت" خیله خوب مواظب خودت باش "

 منم وسابلم رو جمع کردم و زنگ زدم آژانس .

صدای بوق تاکسی که اومد رفتم پائین و سوار ماشین شدم ، به راننده گفتم "میرم ترمینال "، اونم راه افتاد . همین که راه افتادیم شروع کرد در مورد پرت بودن محلمون و دور بودنش از ترمینال صحبت کرد .  منم واسش توضیح دادم که چی شد که این خونه رو گرفتیم و از این جور صحبتها  . از لحظه ای که شروع به صحبت کرده بود متوجه شده بودم که یزدی نیست واسه همینم ازش

پرسیدم " اهل کجا هستید؟"

گفت "خرمشهر"

گفتم " ای بابا همشهری از آب در اومدیم که ! منم بچه اهوازم ، الانم دارم میرم اهواز"

پرسید " کجای اهوازی ؟"

گقتم "کیان آباد"  

"اتفاقا پسر عموی منم چند ساله که اونجا کارش سبزی فروشیه"

"نکنه سید رو میگی که تو بازارچه کیان آباد سبزی فروشی داره رو میگی؟"

"آره میشناسیش ؟"

"آره بابا همیشه از اون سبزی میخریدیم ! شما چی شد که اومدید یزد ؟"

"من ؟ مفصله ! ولی اینجا خیلی بهتر از خرمشهر و اهوازه"

"آره خوب ، مخصوصا از لحاظ امنیت اصلا قابل مقایسه نیست . بعد از قضیه سیدها که با پول اکثر مردم  فرار کردن دزدی خیلی بیشتر شده"

با تعجب پرسید" سیدها ؟" از قضیه کاملا بی خبر بود ، منمم واسش توضیح دادم که چند سال پیش یه تعداد عرب که بعض هاشون هم سید نبودن پول مردم رو میگرفتن و سود قابل توجهی رو تو مدت کمی پس میدادن که بعد از مداخله نیروی انتظامی و دادگستری همشون فرار کردن و مردم به خاک سیاه نشستن !

"حتما از خود نیروی انتظامی هم همدست داشتن  آخه بعضی هاشون خیلی آدمهای کثیفی هستن ! "

من یکم از بی ربط بودن صحبتی که کرد تعجب کردم و گفتم " آره خوب احتمالا نیروی انتظامی هم باهاشون همکاری میکرده ! "

"آخه " یک کم مکث کرد و با حالتی خاص  ، جوری که میشد گرفتن بغض رو تو گلوش حس کرد گفت  " اکثرا آدمای کثیفی هستن . نمونش پسر خودم !

پسر خودمه ولی حروم زادست ! "

از این که اینجوری داشت در مورد پسرش میگفت هم کنجکاو شده بودم هم خجالت زده !

" پارسال با چندتا از همکاراش به یه دختر و پسر گیر داده بودن . پسر بیچاره رو کتک زده بودن و بعدش هم به دختره تجاوز کرده بودن . دختر معصوم و بدبخت تا خودکشی پیش رفته بود . پسر خودمه ولی حروم زادست ! "

نفرت و خشم توی صدا و چهره اش موج میزد ، آروم و با حالت تعجب ازش پرسیدم" تو یزد؟ "

" نه کرمان ، توی دادگاه جلوی قاضی  در حالی که لباس نیروی انتظامی تنش بود کتکش زدم کثافتو .هرچی که داشتم فروختم دادم بابت دیه و مهریه ، آخه  زنش هم  همون موقع ازش طلاق گرفت . منم با زنم اومدم یزد به هیچکس هم  آدرسمو ندادم . الان خیلی وقته از هیچکدوم از فامیلا و بچه هام خبری ندارم ."

خیلی از رنجی که میکشید ناراحت شدم ، به آرومی گفتم "انشالا خدا به راه راست هدایتش کنه "

" اون حروم زاده دیگه راهی واسش نمونده که بخواد راست باشه ، آه من پشتشه "

رسیده بودیم ترمینال . تو دلم داشتم آرزو میکردم ای کاش اصلا سر صحبت رو باهاش باز نکرده بودم آخه معلوم بود که یادآوری و تعریف این جریان واسش خیلی سخت بوده و حسابی صورتش درهم شده بود .

زد رو ترمز و گفت " بفرما "

هیچی نمیتونستم بگم که از ناراحتیش کم بشه " خیلی از زیارتتون خوشحال شدم ، اگه اهواز چیزی لازم دارید در خدمتم "

" نه قربون تو "

کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم ، ولی ولی ولی ... هنوز  ذهنم توی اون ماشین لعنتی بود ،پیش پسر نامرد این مرد ... باز هم تو دلم میگم ؛ خدا به راه راست هدایتش کنه ؛

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
۱ یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

سیاسی
اجتماعی
علمی
طنز
کاریکاتور
...............
darham2010.blogsky.com

محمد یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

salavate boland ke belakhare hasan dare miad.

Rwin سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ

من این همه اونجا بودم می گفتم بیا اهواز نمی اومدی
الان تو این گرما رفته اهواز
حقا که ....ی

مهدی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

سلام
من مهدی هستم همونی که راجع به موج مهر آدرسم رو میخواستی. آدرس mojmehr رو دارم. اگه خواستی ایمیل بزن برام عزیزم.

سرسپرده پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.takdel.blogsky.com

سلااااام دوست گلم.......
خیلی خوشحالم که شما اهوازی هستین.......
آره از این اتفاقا خیلی پیش میاد.......
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنی.......

سرسپرده شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.takdel.blogsky.com

سلاااااام خوبی؟؟؟؟
مرسییییییی از حضورت.......
درمورد زیر نظر داشتن پسرا........اگه تو هم ۴تا داداش محصل داشتی درس خوندنشون میومد دستت ......
به سایتی که گفتی سر زدم آره باحال بود.......به خاطر همینه که پسرا درس نخونده قبول میشن.....
بازم بیا بهم سر بزن.........
بای تا های دوباره.....

سرسپرده دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.takdel.blogsky.com

سلااااااااام دوست خوبم...
ممنون که اومدی و وقت گذاشتی و سوالا رو جواب دادی.........
خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد